به وبلاگ مهدی جلیلی خوش آمدید

وبلاگ در موردبیان معارف و فرهنگ غنی اسلامی و فضایل ائمه معصومین (علیهم السلام )

علی اکبراسوه جوانان

يكشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۱، ۰۸:۳۷ ق.ظ
حضرت علی اکبر(علیه السلام) در خاندانی نشو و نما یافت که حافظِ سرِّ خداوند، جانشینان به حقّ آخرین پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ذریّه او هستند.پدرش سبط رسول خدا، خامس آل عبا، از مخاطبان آیه تطهیر و سید جوانان اهل بهشت است. مادر علی اکبر، لیلا دختر ابو مرّة بن عروة بن مسعود ثقفی است. بهره اش از ایمان و پاکی موجب گردید تا با زنان اهل بیت عصمت و طهارت همنشین شود و بر سر سفره انسانهای پاک و وارسته حضور یابد. اجداد این بانو، از یاران رسول الله(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت بوده اند. درباره خصوصیات وی، حارث بن خالد مخزومی شعری سروده که ترجمه اش چنین است: «او (لیلی)، و پدر و مادرش، وفادارترین قریش در حفظ پیمان هستند و عموهایش از تیره ثقیف می باشند.»در روز یازدهم شعبان سال سی و سوم هجرت، در شهر مدینه و در بیت امامت دیده به جهان گشود. این کودک تحت عنایت ویژه پدر و در سایه توجهات عمویش امام حسن(علیه السلام) و در دامان مادرش لیلی پرورش یافت. با ولادت وی رایحه عطرآگین رسول الله(صلی الله علیه و آله) در فضای خانه امام حسین(علیه السلام) بیش از پیش استشمام می گردید. هرکس بر او می نگریست، انگشت حیرت به دندان می گرفت؛ چرا که گویی فروغ پیامبر را نظاره می کرد.حضرت امام حسین(علیه السلام) او را علی نامید تا نام پدر را در جامعه اسلامی بر خلاف تبلیغات مسموم و شایعات امویان، احیا کند. از سنتهای ائمه این بود که برای فرزندان خود کنیه تعیین می کردند؛ چنانکه امام باقر(علیه السلام) فرموده اند: «ما برای فرزندانمان در دوران کودکی، کنیه مشخص می کنیم؛ زیرا بیم آن داریم که در سنین بالاتر به لقبهای ناگوار مبتلا شوند.» حضرت امام حسین(علیه السلام) در جهت اجرای این سنت پسندیده، ابوالحسن را ـ که کنیه پدرش می باشد ـ برای فرزندش، علی اکبر برگزید.در آداب زیارت علی اکبر ـ که ابوحمزه ثمالی از امام ششم روایت کرده ـ آمده است که صورت بر قبر بگذار و بگو: «صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ یا أَبُوالحَسَن» و این ذکر را سه مرتبه تکرار کن. علاّمه سید ابراهیم موسوی زنجانی عقیده دارد که علی اکبر فرزند نداشته ولی کنیه اش ابوالحسن بوده است. اما علاّمه مقرم احتمال داده که علی اکبر فرزندی به نام حسن داشته و شاهد بر این ادعا را روایت احمد بن ابی نصر بزنطی می داند. این فرزند رشید امام حسین(علیه السلام) به لقب اکبر معروف گردید و این لقب به دلیل فزونی سن او، از امام سجاد(علیه السلام) است. شکوفایی شکوهمند در روایتی از اهل بیت(علیهم السلام) آمده است که: «مَن کانَ لَهُ صَبِیّ فَلْیَتَصابُ»؛ «هرکس بچه دارد، باید خود را به بچگی بزند.» امام حسین در سایه معیارهای تربیتی قرآن و سنت، شخصیت فرزندش را به عنوان انسانی شجاع، طالب فضیلت و مصرّ در احقاق حق بارور نمود؛ عالی ترین عواطف را نثار فرزندش کرد و با بوسیدن و نگاه های آمیخته با محبت و لبخندهای شادمانه، این رفتارهای عاطفی را نسبت به علی اکبر(علیه السلام) بروز داد. عبدالرحمان سلمی به حضرت علی اکبر(علیه السلام) سوره حمد را می آموخت، وقتی طفل تمام سوره را فرا گرفت و آن را در حضور پدر قرائت کرد، امام به معلّمش پول و هدایای فراوان داد و دهانش را از مروارید پر کرد. برخی از این رفتار حضرت شگفت زده شده و چنین عطایی را برای تلاش آن معلم بزرگ دانستند. دلیل آن را از امام سوم جویا شدند. حضرت فرمودند: این هدایا، کجا می تواند با عطای سلمی؛ یعنی، تعلیم قرآن (آموزش سوره حمد) برابری کند که هر چه به ازای آن داده شود، ناچیز است. آیینه پیامبر به خاطر پیوستگی عاطفی، معنوی و روحی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با امام حسین(علیه السلام)خصوصیات ظاهری و برخی خصلتهای اخلاقی وی به فرزندش علی اکبر انتقال داده شد و به عنوان آیینه تمام نمای پیامبر مشهور گردید. به نحوی که حتی دشمنان و معاندان به این ویژگی و شباهت تام و تمام اعتراف می کردند. علی اکبر در خَلق، خُلق، منطق و بیان، در عصر خویش، شبیه ترین افراد به پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود؛ زیرا پدر بزرگوارش به هنگامی که علی اکبر عازم جنگ با اشقیا بود، فرمود: «اَللّهُمَّ اشْهَدْ عَلی هؤُلاءِ الْقَوْمِ، فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلامٌ أَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَخُلْقاً وَمَنْطِقاً بِرَسُولِکَ(صلی الله علیه و آله) وَ کُنّا إِذَا اشْتَقْنا إِلی نَبِیِّکَ(صلی الله علیه و آله)...». اگر کسی با صورت پر جذبه پیامبر آشنا بود و علی اکبر از پشت دیواری زبان به سخن گفتن می گشود، تصوّر می کرد رسول الله(صلی الله علیه و آله) در حال تکلّم است. هنگامی که اهل بیت(علیهم السلام) از پیامبر یاد می کردند، به علی اکبر نظر می افکندند و چون دل پدر برای صوت قرآن جدش تنگ می شد، به جوانش می فرمود: «علی جان! برایم قرآن بخوان تا محظوظ گردم.» گروهی از مردم مدینه که نسبت به پیامبر شوق و علاقه داشتند و با ارتحال آن خورشید پر فروغ و ابدی، در اندوهی ژرف به سر می بردند، گاهی دسته دسته به منزل علی اکبر می رفتند و به شوق سید پیامبران او را زیارت می کردند. علی اکبر هم با کرامت خاصی از آنان پذیرایی می نمود و وسایل میهمان نوازی را به وجه احسن تدارک می دید. آن حضرت، به حدّی در قلوب مردم جا گرفته بود که مخالفان هم با دیده احترام و عزّت به او می نگریستند. آیت الله حاج شیخ محمد حسین غروی، معروف به کمپانی، در شعری، علی اکبر را چنین می شناساند: روح و روان عالمی، جان نبیّ خاتمی طاووس آل هاشمی ناموس حق عزّ و جلّ فضایل علی اکبر حضرت علی اکبر به عبادت و راز و نیاز با خداوند عشق میورزید؛ در راه فراهم آوردن نیازهای بندگان خدا کوشا بود؛ ایمان راسخ، شجاعت و شهامت به او بخشیده بود و در طریق دانش و معرفت به کمالاتی نایل و چشمه های حکمت در روح و روانش جاری گشته بود؛ او محدّثی بنام بود که از جدش به واسطه روایت نقل می کند. مقام والای این جوان هاشمی را از امور ذیل می توان شناخت: 1. جامع ترین و بهترین سخن در خصوص فضایل او، همان بیانات حضرت امام حسین(علیه السلام) است که وقتی جوانش عازم میدان رزم با اشقیا بود، بر زبان آورد. 2. ارزش معنوی علی اکبر تا به آن اندازه است که پدر بزرگوارش، که دارای مقام عصمت و امامت بود، زندگی پس از او را شایسته مرگ می داند. 3. حضرت امام حسین(علیه السلام) به هنگام بدرقه جوانش به سوی میدان، این آیه را تلاوت کرد: "إِنَّ اللهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ" و بدین سان، درجاتی از پاکی و طهارت روح را برای علی اکبر به اثبات رساند. 4. هنگامی که بدن علی اکبر زخمهای فراوان برداشت، خطاب به پدر گفت: «از شربتی که رسول الله(صلی الله علیه و آله) به دستم داد، سیراب شدم که در آن تشنگی نیست.» و امام را برای نوشیدن این شربت فراخواند و این حقیقت، شأن و منزلت علی اکبر را تأیید می کند. 5. امام سجاد(علیه السلام) بدن مطهّر او را در مقبره ای مستقل در مجاورت مرقد مطهّر پدرش به گونه ای دفن کرد که از دیگر قبور شهدا مشخص باشد. 6. معصومان(علیهم السلام) در روایات و زیارات مستقل، مقام او را به پاکی و طهارتِ نفس ستوده اند. 7. در نزدیکی های کربلا، در جایی به نام «قصر بنی مقاتل» امام حسین(علیه السلام) را خواب سبکی فرا گرفت که پس از آن، آیه استرجاع بر زبان جاری کرد، در گفت و گویی که میان پدر و پسر رخ داد، علی اکبر عرض کرد: «ای پدر، وقتی حق بودنِ ما قطعی است، دیگر از مرگ در راه آن باکی نداریم.» امام وقتی چنین معرفتی را از پسر دید، فرمود: «خدایت پاداش نیکو عطا کند! نیکوترین پاداش که باید فرزندی از پدر دریافت کند.» 8. وقتی علی اکبر به شهادت رسید، امام(علیه السلام) قاتلان او را به عنوان افرادی معرفی کرد که بر خداوند رحمان جسارت کرده و حرمت رسول الله(صلی الله علیه و آله) را هتک نموده اند. 9. حضرت مهدی(عج) در زیارت ناحیه مقدسه او را از نسل پاک و تبار ابراهیم(علیه السلام)دانسته، بر او و پدرش درود فرستاده است. 10. عظمت مقام و خصال حمیده این جوان در حدّی است که در میان اقوام عرب به بزرگ منشی و عزّت نفس معروف بوده و دشمنان، صفات خوب او را مورد تحسین قرار داده اند. 11. حضرت علی اکبر، از دو وجه، حیات معنوی و طیّبه دارد: یکی آنکه اهل معرفت، خِرَد و حکمت است. دیگر اینکه در راه احیای دین، حمایت از حریم ولایت و ستیز با شقاوت به شهادت رسیده، از این جهت تا ابد زنده است. مگر حق نیستیم کاروان حماسه و ایثار، پس از پشت سر نهادن منازل «ذی حسم، بیضه و عذیب الهجانات»، به جایی به نام بنی مقاتل رسید. عقبة بن سمعان که از یاران و همراهان امام بود و بسیاری از روایات واقعه عاشورا از وی نقل شده، می گوید: «شب هنگام، در رکاب امام حرکت کردیم و چون ساعتی راه پیمودیم، امام حسین(علیه السلام) را خواب سبکی چیره شد. در حالی که سر مبارکشان روی قَرَبُوس زین اسب بود و به زودی دیدگان آن سرور آزادگان گشوده شد و فرمود: "إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ" ، "الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ" و دو یا سه بار، آیه استرجاع را تکرار کرد: حضرت علی اکبر با درایت و فراستی که داشت، متوجه حال پدر گردید. مشاهده کرد آن حضرت مدام آیه مذکور را بر زبان جاری می نماید. مرکب خویش به سوی اسب پدر هدایت کرد و خطاب به ایشان گفت: پدر جان! از چه جهت آیه استرجاع را تلاوت می کنید. امام فرمود: فرزند عزیزم! اندکی که خواب رفتم، سواری عنان اسب را کشید و گفت: «الْقَوْمُ یَسِیرُونَ وَ الْمَنایا تَسری اِلَیهِمْ» این قوم در حال حرکتند، در حالی که مرگ به سوی آنان می آید.» علی اکبر پس از لحظه ای مکث، با قوّت قلب و شهامتی شگفت، روی به پدر بزرگوار خویش کرد و گفت: «یا أَبَتِ!، لا أَراکَ اللهُ السُّوءَ أَ فَلَسْنا عَلَی الْحَقِّ؟»؛ «پدر جان! خداوند حادثه ای ناگوار پدید نیاورد. آیا ما بر حق نیستیم؟» امام در جوابش فرمود: «بَلی یا بُنَیَّ، وَاللهِ الَّذی إِلَیْهِ مَرْجِعُ الْعِبادِ»؛ «آری، به خداوندی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حقیم» علی اکبر با شنیدن این پاسخ، چون گُل شگفت و با آرامشی خاص امام را مورد خطاب قرار داد و گفت: «یا أَبَتِ إذَنْ لا نُبالی بِالْمَوْتِ، نَمُوتُ مُحِقّین»؛ «ای پدر! وقتی به حق بودنِ ما مسلّم است، در این صورت باکی نیست و در راه حق جان می دهیم.» امام وقتی مشاهده کرد، فرزند در این مصاحبه معرفتی سر بلند و پیروز بیرون آمد، شاد شد. او را مخاطب قرار داد و فرمود: «جَزاکَ اللهُ یا بُنَیَّ خَیْرَ ما جَزَی وَلَدَاً عَنْ والِدِهِ»؛ «خدایت پاداشی نیکو عطا کند؛ نیکوترین پاداش که باید فرزندی از پدر خویش دریافت کند.» این گفتگوی معنوی، کمالات روحانی علی اکبر را ترسیم می کند و بر یقین وی مهر تأیید می زند. در روز عاشورا جوانان بنی هاشم بی صبرانه در انتظار لحظات جانبازی بودند. از میان خاندان هاشمی، نخستین کسی که طی ستیز با ستمگران شهید شد، حضرت علی اکبر است؛ چنانکه در زیارت ناحیه مقدسه، این جوان را به عنوان اولین کشته از هاشمیان معرفی می کند. شیخ مفید، طبری، ابن اثیر و ابن کثیر دمشقی در اثر خویش، ابوالفرج اصفهانی، ابن ادریس حلّی، مرحوم محمد طاهر سماوی و علاّمه سید محسن امین و شیخ محمد تقی شوشتری در کتاب الأوائل چنین نظری دارند. علاّمه مجلسی در کتاب تحفة الزائر ـ زیارت شانزدهم ـ می نویسد: «خطاب به علی اکبر باید این زیارت را خواند: «السَّلامُ عَلَیْکَ یا أَوَّلُ قَتِیل مِنْ نَسْلِ خَیر سَلِیل مِنْ سُلالَةِ إِبراهِیم الْخَلیل صَلَّی اللهُ عَلَیکَ وَ عَلی أَبِیکَ...». شبیه رسول گرامی(صلی الله علیه و آله) سید بن طاووس در کتاب لهوف می نویسد: «وقتی علی اکبر نزد امام آمد و برای عزیمت به میدان جنگ اجازه نبرد خواست، حضرت اباعبدالله(علیه السلام) بی درنگ به او اذن جنگ داد. امام در آن لحظه برای شهادت فرزندش نگران نبود و با نیروی غیبی فرجام او را مشاهده می کرد.» با این وجود، عواطف پدر و فرزندی موجب شد که پدر به سیمای فرزند نگاه کند و پسر به چهره پدر بنگرد. امام نگاه مأیوسانه ای به قامت چون سرو علی اکبر نمود. بی اختیار گریست و انگشت سبابه خود را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوندا! تو خود گواه باش. همانا جوانی به جنگشان رفت که از حیث صورت، خُلق و نطق، شبیه ترین اشخاص به پیامبرت بود. هرگاه شوق دیدار رسولت را پیدا می کردیم به سیمایش می نگریستیم. خدایا! برکتهای زمین را از ایشان (قاتلان علی اکبر) دریغ دار و آنان را به شدّت پراکنده ساز و میانشان تفرقه افکن که هر یک به طریقی روند، حاکمان را از ایشان راضی مگردان؛ زیرا ما را دعوت کردند که یاریمان کنند ولی به جای نصرت، بر ما تاختند و به جدال با ما پرداختند.» رَجَز و رَزْم حضرت علی اکبر(علیه السلام) به سوی میدان رزم رفت تا گوهر گرانبهای حق و شهادت را از اعماق اقیانوس حماسه به دست آورد و سینه خویش را آماج پیکان ناپاکان نماید. او در رجزی پر محتوا، خود را اینگونه معرفی کرد: أنا علیّ بن الحسین بن علیّ *** نحن و بیت الله أولی بالنبیّ من شبث و شمر ذلک الدنی *** أضربکم بالسیف حتّی ینثنی ضرب غلام هاشمی علوی *** و لا یزال الیوم أحمی عن أبی تالله لا یحکم فینا ابن الدعی «منم علی فرزند حسین بن علی (سوگند به خدواندکه) ما به پیامبر سزاوارتریم از شبث بن ربعی و شمربن ذی الجوشن (این مرد فرومایه)، آن قدر با شمشیرم شما را می زنم تا خم شود؛ چونان ضربت جوان هاشمیِ علوی، و همچنان از پدرم حمایت می کنم. به خدا سوگند که زنا زاده نباید درباره ما حکم کند.» طارق بن کثیر که فردی هتاک و شقی بود، چون کفتاری خون آشام به سوی فرزند امام یورش برد، اما با ضربت شمشیر علی اکبر به هلاکت رسید. برادر و فرزند وی نیز به چنین سرنوشتی گرفتار شدند. شخصی به نام طلحه و نیز مصراع بن غالب در مصاف با شبیه پیامبر(صلی الله علیه و آله) چنان در خون کثیف خویش غلتیدند که وحشت بر سپاه دشمن حاکم شد و هر چه علی اکبر مبارز طلبید، سپاه وحشت زده و حیران، جرأت نکرد به صحنه رزم بیاید، سرانجام با تحریکات ابن سعد، شخصی به نام بکربن غانم که به تهوّر و قدرت رزمی خود می بالید، چون گرازی وحشی در میدان نبرد آشکار شد. کوهی از آهن بر کوهی سوار بود و تنها چشمانش از میان این تور آهنین دیده می شد. او نیز به سرنوشت دیگر جانیان دچار گشت و روح پلیدش به گودال جهنّم رفت. علی اکبر(علیه السلام) پس از درهم شکستن صفوف دشمنان، چون دید کسی حاضر نیست با او به مقابله برخیزد. صاعقهوار به خرمن سپاهیان دشمن شرر افکند و از هر سو که می رفت شقاوت پیشگان را از هم می شکافت و گروهی را به دیار عدم رهسپار می نمود. آخرین دیدار سرانجام علی اکبر(علیه السلام) راه خیمه ها را پیش گرفت و نزد پدر آمد تا قدری استراحت کند و از شدّت عطش برای امام بگوید. عرض کرد: «یا أَبَتِ! أَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی، فَهَلْ إِلی شَرْبَة مِنْ الماء سَبِیلٌ؟ اَتَقَوّی بِها عَلَی اْلأعْداء»؛ «پدر جان، تشنگی مرا از پای درآورد و سنگینی آهن توانم را از من برده. آیا جرعه ای آب یافت می شود تا به وسیله آن، توان گرفته و بر دشمن یورش ببرم.» امام حسین(علیه السلام) گریست و فرمود: «واغَوْثاهُ!... فَما أَسْرَعَ ما تَلْقی جَدَّکَ مُحَمَّداً(صلی الله علیه و آله) ، فَیُسْقیکَ بِکَأْسِهِ شَرْبَةً لا تَظْمَأُ بَعْدَها»؛ «ای فرزند، چقدر نزدیک است که به جدّت برسی و او تو را به جامی سیراب کند که دیگر پس از آن تشنه نگردی.» سپس زبان علی اکبر را در دهان خود گرفت و انگشتری خویش را بدو داد تا در دهان خود نهد. با عنایت به این روایت، امام تشنگیِ علی اکبر را رفع و خستگی او را برطرف کرد و او را به مقام قرب منزلت قدس و نوشیدن جام معرفت از دست رسول گرامی(صلی الله علیه و آله) نوید داده است: بودند دیو و دَد همه سیراب و می مکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا از افرادی که وقتی علی بن الحسین(علیهما السلام) به سویش نزدیک شد، به سرعت از کنارش گذشت، منقذ بن مرّه عبدی نام داشت. این ملعون در نبرد با علیّ اکبر دچار جراحتی در دست خود شد. وقتی دید در جنگ تن به تن متداول در آن ایام، نمی تواند خودی نشان دهد، در جایی کمین کرد و نیزه ای را بر پشت علی اکبر فرود آورد. فرزند امام حسین(علیه السلام)غرق در خون گردید و دست خود را به گردن اسب خود آویخت. آن حیوان به تکاپو افتاد و کوشید تا بتواند سوار خود را نجات دهد، ولی چون خون جلو چشمان مرکب را گرفته بود، اینجا بود که علی اکبر پدر را ندا در داد و تحقق وعده را چنین بیان کرد: «عَلَیْکَ مِنِّی الْسَّلامُ، یا أَبا عَبْدِاللهِ، هذا جَدِّی رَسُول اللهِ، قَدْ سَقانِی بِکَأْسِهِ الاَْوْفی شَرْبَةً لا أَظْمَأُ بَعْدَها أَبَداً، وَ هُوَ یَقُولُ: الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ فَإنَّ لَکَ کَأْساً مُذْ خوزة حَتّی تَشْرِبَها السّاعَة». «سلام من بر تو ای ابا عبدالله، این جدّ من رسول خدا است که از جام پر ثمر خویش مرا سیراب کرد؛ به گونه ای که دیگر تشنه نخواهم شد و او می گوید: (ای حسین(علیه السلام) تو هم بشتاب، بشتاب که جامی برایت آماده نموده اند. تا در همین ساعت آن را بنوشی.» سپس علی اکبر فریادی زد و به فیض شهادت نایل آمد. بدن پاره پاره اش بر روی زمین قرار گرفت و لحظاتی بعد پدر بر بالین پسر آمد و سرش را به دامن گرفته، می بوسید و بر سینه اش می فشرد. طبری با سند خود از حمید بن مسلم روایت می کند که: «سَمِعَ اُذُنی یَوْمَئِذ مِنَ الْحُسَیْنِ یَقُولُ: قَتَلَ اللهُ قَوْماً قَتَلُوکَ یا بُنَیَّ، ما أَجْرَأَهُمْ عَلی الرَّحْمانِ وَ عَلَی انْتِهاکِ حُرْمَةِ الرَسُولِ، عَلَی الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفا.». «گوش های من آن روز از امام حسین(علیه السلام) شنید که فرمود: خدا بکشد جماعتی را که تو را کشتند. ای فرزند من، چقدر جرأت و بی باکی آنها بر خدا زیاد است و چقدر بر هتک حرمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) افزون است. (ای نور دیده من) پس از تو خاک بر سر دنیا باد!» شکوفه خونین ابن قولویه از راویان موثق به نقل از ابی حمزه ثمالی زیارتی را از حضرت امام صادق(علیه السلام) روایت می کند که در فرازی از آن آمده است: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ... بِأَبِی أنْتَ دَمَکَ الْمُرتَقی بِهِ إِلی حَبِیب اللهِ...»؛ «درود بر تو (ای علی اکبر)، پدرم فدایت باد که خونت را نزد حبیب خدا بالا بردند.» حمید بن مسلم می افزاید: «فکأنّی أنظر إلی امرأة خرجت مسرعة کأنّها الشمس الطالعة تنادی: ... یا حبیباه یا ثمرة فؤاداه، یا نور عیناه، فسألت عنها، فقیل هی زینب بنت علی(علیه السلام) و جاءت و انکبت علیه فجاء الحسین فأخذ بیدها فردّها إلی الفسطاط ». «و مثل آنکه من نظاره می کنم، زنی را که به سرعت از خیمه خارج شد و همچون خورشید تابان می درخشید و فریاد بر می داشت: ای وای بر عزیز من! وای بر میوه دلم، وای بر نور چشمانم، (حمید بن مسلم) می گوید: پرسیدم: این زن کسیت؟ گفتند: این زینب(علیها السلام) دختر علی است. این زن آمد و آمد تا خود را بر روی علی اکبر انداخت و پس از آن، امام حسین(علیه السلام) آمد و دست او را گرفت و به خیام حرم برگردانید.» برخی عقیده دارند این رویه زینب کبری(علیها السلام) بدان جهت بود که قدری از تأملات برادر را کم کند و امام پیکر پاک فرزند را ترک کرده و به بازگردانیدن خواهر به خیام متوجه می شود. شدت علاقه زینب به علی اکبر در حدّی است که با اندوهی فراوان خود را بر روی بدن او می افکند، ولی وقتی دو فرزندش عون و محمد به شهادت رسیدند، چنین حالتی را از خود بروز نداد. بدین گونه حضرت علی اکبر پس از آنکه 120 نفر را در حمله اول و 80 نفر را در یورش دوم به خاک هلاکت افکند، توسط شقی خیانتکار، منقذ بن مره عبدی، به شهادت رسید. اگر چه دوران زندگی اش کوتاه بود، بر اوراق تاریخ خطی درخشان ترسیم نمود که در هر عصری برای انسانهای تشنه حق و عاشق فضیلت نور افشانی دارد و هر امتی را که برای ستیز با ستم توان ندارد، به تحرک وا می دارد. منظومه نورانی به فرمان عبیدالله بن زیاد مقدّر گردید ده سفاک بر بدنهای مطهّر شهیدان نینوا اسب بتازند و سرهای شهیدان را از تن آنان جدا کنند که سر مطهر حضرت علی اکبر در میان سرها چون ماه می درخشید، همانگونه که سر مطهّر پدر بزرگوارش چون خورشیدی در حال پرتو افشانی بود. گلشن روی تو عجب با صفاست *** ای سر پر خون، بدنت در کجاست؟ بعد از آنکه رژیم سفّاک یزید وسایل مراجعت اهل بیت امام حسین(علیه السلام) را به مدینه فراهم ساخت، اقتضای حوادث تحریک شدن افکار عمومی، آنان را واداشت که سرهای مقدس شهدا را در همان دمشق به خاک بسپارند. جایگاهی که سرهای مطهر دفن شده، باب الصغیر نام دارد. علامه سید محسن امین می نویسد: «در دمشق مقبره ای به نام مقبره باب الصغیر است بعد از سال (1321هـ . ق.) نگارنده، این مقبره را مشاهده نمود. بر سر درِ مقبره، سنگی وجود داشت که بر آن این عبارت دیده می شد: «هذا مَدْفَن رَأْس الْعَبّاس بْن عَلِیّ وَ رَأْس عَلِیّ بْن الْحُسَیْنِ الأَکْبر وَ رَأس حَبِیبَ بْنَ مَظاهِر!» البته قول دیگری در میان برخی محدثان و مورخان شیعه اشتهار دارد که این سرها همراه سر مطهر امام حسین(علیه السلام) توسط امام زین العابدین(علیه السلام) به کربلا آورده شد و به بدنهای مطهر ملحق گردید و این در حالی است که در شرق مسجد جامع دمشق آرامگاه سر مقدس حسین بن علی(علیهما السلام) واقع است. سبط بن جوزی می گوید: «پنجمین خلیفه فاطمی، سر بریده امام را از باب الفردیس به عسقلان و از آنجا به قاهره آورد و مقریزی هم بر این عقیده می باشد.» همانگونه که علاّمه مجلسی در اثر معروف خود آورده است: «هرگاه کسی اراده زیارت شهیدان کربلا را می نماید لازم است پیش پای قبر امام حسین(علیه السلام) ، آنجاکه مدفن علی اکبر است، توقف کند و رو به قبله ـ که آنجا موضع شهیدان است ـ خطاب به علی بن حسین زیارتی را بخواند که با این عبارت آغاز می شود: «السَّلامُ عَلَیْکَ یا أَوَّلُ قَتِیل مِنْ نَسْلِ خَیر سَلِیل مِنْ سُلالَة إِبراهِیم الْخَلیل صَلَّی اللهُ عَلَیکَ وَ عَلی أَبِیکَ...». در زیارت مخصوصه اول رجب از قول معصوم، مضمونی آمده که از پاکی و طهارت علی اکبر حکایت دارد. «کَمَا مَنَّ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَکَ مِنْ أَهْلِ الْبَیْتِ، الَّذِینَ أَذْهَبَ اللهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیراً»؛ «همانگونه که قبلاً بر تو منت نهاد و از خاندانی قرارت داد که خداوند پلیدی را از ایشان زدوده و مطهرشان نمود.» برای حضرت علی اکبر در منابع مستند شیعه زیارات ویژه ای آمده است. شیخ طوسی در کتاب مصباح المتهجد نقل می کند که صفوان جمال از پیشگاه امام صادق(علیه السلام)برای عزیمت به زیارت امام حسین(علیه السلام) رخصت طلبید و از ایشان خواست که به او زیارتی بیاموزند. امام زیارتی به وی تعلیم دادند و در دنباله آن تأکید کردند: «السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ...» ابن قولویه در کتاب کامل الزیارات، زیارت ویژه ای را که امام صادق(علیه السلام) به ابوحمزه ثمالی تعلیم داده و به علی اکبر اختصاص دارد، آورده است که علاّمه مقرم در کتاب خود (علی بن الحسین الاکبر»آنرانقل نموده است.                                                                                                                                   منبع: ره توشه عتبات عالیات؛ جمعی از نویسندگان
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۴/۱۱
جلیلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی